ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 22 روز سن داره

تولد یک زندگی

پایان پنج ماهگی

سلام گل مامان وبابا این مدت خیلی سرم شلوغ بود ونشد که بیام وبلاگت رو بروز کنم الان رو شکم بابا درازی و آواز سر داری ههههخخخ امروز گل مامان وارد شیش ماهگی شدی واز هفته پیش تغییرات رو تو شما دیدم شاید از همه مهم تر دمر شدن شما تو عصر پنج شنبه بود که وقتی برای اولین بار دیدم کلی ذوق کردم وزود به بابات گفتم واین کار شما باعث خوشحال منوباباجون شد  والبته  صداهایی که از خودت در میاری وشناختت نسبت به من  که این رو همه میگن تا بلند میشم لب برمیچینی ودنبالم میگردی مثل جمعه که خاله جونم اومده بود وتا بلند میشدم تو هر موقعیتی که بودی منو همراهی میکردی وسرت رو میچرخوندی تا جایی که پسرخالم گفت تو بیا بشین این همش نگاهش به توئه ههههخخ...
22 شهريور 1393

تولد مامان ایلیا

این روزا ایلیا کمی دچار بدخوابی و بهونه گیری شده . پسربابا خارش لثه هاش بعضی وقتا حسابی آزارش میده (پنجمین ماه ) . روزا کمتر میخوابه و خوابش سه دقیقه ای شده ! شیرخوردنشم شده بازی  بازی . خب طبیعت اکثر شیرخوارها تو ماه چهارم  و پنجم به بعد اینطوریه و مادر و پدرها  با تغییرات رفتاری کودکشون دچار سردرگمی و گاهی نگرانی میشن . واسه ما هم این قاعده مستثنی نیست . پسرکوچولوی من اگه خوب خوابیده باشه و خوابی آروم داشته باشه (مثل عکس زیر) دراین صورت اخلاقش خوبه و اجازه میده خوب باهش ور بریم و بوس بوسش کنیم و از این کارا مثل این حرکت اما اگه خوب نخوابیده باشه و خارش لثه هاش اذیتش کنه که دیگه فقط باید دور دورش بدیم و بچر...
16 شهريور 1393

ایلیا تو هفته ای که گذشت

سلام کوچولوی مامان وبابا الان شما خوابی  ومن وقت کردم برات بنویسم  از روز واکسن برات مینویسم که شما آقا بودی وخوب تحمل کردی اما خب من استرس داشتم وشبش از ترس  اینکه تب نکنی بیدار بودم خدا رو شکر شما تب نکردی اما خوب شب قبلش هم به خاطر مادربزرگت (مادر بابایی ) که حالشون بد بود نخوابیدم  بابا هم نخوابید طفلی این روزا زیاد استرس داره وخستگی زیاد تو چهرش نمایانه اینم عکست تو مرکز بهداشت اخی چشات پف داره اخه از خواب بیدارت کردیم امروز بردیمت حموم چه پسمل خوبی دارم وقتی میبریمت حموم آب رو خیلی دوست داری همچین لم میدی تو وانت  قربونت برم فقط بعضی وقتا موقع سر شستن نق میرنی اونم تقصیر باباست بد میگیرتت&...
3 شهريور 1393
1